مقاله ی زیر در مورد ریشه ی نام شهر ساری هست که بخش اعظمش حاصل پژوهش های استاد اسداله عمادی است :
ابناسفندیار،
پدر تاریخ نویسان مازندران دربارهی بنیاد ساری مینویسد:(( فرخان بزرگ
پادشاه طبرستان بود. باو را که از مشهوران درگاه بود فرمود تا آن جا که ده
اوهر است شهری بنیاد نهند برای بلندی آن موضع و بسیاری چشمههای آب نزهت
جایگاه. مردم اوهر باو را رشوت دادند تا ترک آن واقعه کرد و این جا که
امروز ساری است، بنیاد نهاد. چون عمارت تمام شد ، شاه بیامد تا مطالعهی
شهر کند، معلوم شد که باو خیانت کرده، محبوس فرمود و...))
بعدها ظهیرالدین مرعشی در کتاب « تاریخ طبرستان و
رویان و مازندران » به روایت ایناسفندیار ، شکلی افسانهای داد و نوشت که
فرخان بزرگ شهر ساری را به نام فرزندش، سارویه ساخته است. در سدهی کنونی
این روایت افسانه ای کم و بیش پذیرفته شد . اکنون بسیاری بر این گماناند
که نام ساری بر گرفته از نام سارویه است. عدهای دیگر نام ساری را برگرفته
از نام سائورو میدانند.
اشپیگل شرق شناس آلمانی از دو قوم نام میبرد که در
زمان هجوم آریاییها در اطراف ساری زندگی میکردند. او می نویسد :« دو
طایفه در نواحی ساری کنونی و شهر قدیمی (( اسر مظ)) سکنی داشتند که دستهی
اول به نام سائورو و د ستهای دیگر زائیریخا نام دارند». اشپیگل از دو قوم
یاد میکند و به ریشهی ساری نمیپردازد. اسماعیل مهجوری، نویسندهی
((تاریخ مازندران)) به درستی چنین ادعا و چنین نسبتی به ساری توسط اشپیگل
را رد می کند.
سائورو « دیو آشوب، دزدی و شهریاری بد است. به موجب وندیداد یکی از دیوان است که با جمعی دیگر از دیوها نامشان یک جا آمده است»
دیوها در مازندران ، شخصیتی فرا زمینی ندارند حنی
نام بعضی از آبادی ها مثل دیوکلا ( در آمل) و دیوکتی ( در ساری) با
واژهی دیو ساخته شد، اما این که نام ساری را برگرفته از نام دیو آشوب و
دزدی بدانیم ، وهم و گمان بیش نیست ، شبیه همان پنداری که دکتر صادقکیا و
گروهی دیگر را بر آن داشته است نام مازندران را، دگرگون شدهی مه ایندران،
سرزمین دیو اینداری بزرگ بدانند.
رابینو می نویسد: «بعضی گفتهاند ، این همان محلی
است که به فنا که موسوم بوده. بهضی دیگر آن را زادراکرتا میدانند و برخی
هم معتقدند که نام شهر مزبور سیرینکس بوده است»
در یکی از نقشههای شرقی
فلات ایران که در سال 1618 در اروپا منتشر شد، فاناکا از جمله شهرهایی
است که در حوزهی مارد و در کنار رود هراز قرار دارد..
در پژوهشی دیگر،
مارکوارت، دانشمند آلمانی در کتاب ایران شهر، ساری را دگرگون شده ی کلمهی
ساروی و شکل قدیمی تر آن زا سارئک یا سربوک می داند و نمونههای آن را در
اصفهان (قلعهی ساروق یا ساری)، همدان (قلعهی سارو) و دیگر جاها یادآور
میشود. حسین اسلامی در مقدمهی کتاب «دانشوران ساری» شهر ساری را همان
زادراکرتا ، به معنی شهر زرتشت و یا ترکیبی از زا + درا+ کر ت به معنی
شهری در کنار دریا میداند. حجازی کتاری بر این باور است که« ساری از دو
جزء (سا)، و(آری ) ساخته شده است. جزء (سا )، از مصدر (سای) باستانی و به
معنی آسودن و جزء (آری ) یا (آریه) به معنی ایران یا آریایی میباشد. ».
در گمانه زنی دیگر ، پی تر ودلاواله که در زمان شاه
عباس دوم به ایران سفر کرده و یکی از زیباترین سفرنامهها را نوشته است،
واژهی اری را به معنای زرد می داند و می نویسد که « شاید علتش فراوانی
در ختان پرتقال و مرکبات متنوع باشد»
چند سده بعد، آلکساندر خودزکو که
در زمان فتحعلیشاه به ایران سفر کرده است، در کتاب ((ترانههای محلی
ساکنان کرانههای جنوبی خزر)) مینویسد : « با بررسی آثار جغرافییدان بزرگ
یونانی ، اوزلی احتمال می دهد که واژهی ساری باید از واژهی ((زاریا))
به معنی زرد – سبز طلایی بدست آمده باشد»
نویسندهی این نوشتار نیز با این دیدگاه موافق است.
در کتاب «پارسی و پارتی میانه» اثر« مری بویس» واژه به معنی زرین و
طلایی آمده Zrryn و در « واژهنامهی شایست و ناشایست» واژهی اوستایی
zaranya
است.از گذشته های دور درختان نارنج و لیمو و
گلهای زرد تیتیکاک و نرگس تمام شهر ر ا چون حریری زرد رنگ میپوشاندند.
پس این معنا با ویژگی جغرافیایی شهر هم خوانی دارد.
اگر دیدگاه فوق را بپذیریم باید با دیدگاه دانویل
همراه شویم که زادراکرتا، یونانی شدهی شهر ساری است و بر خلاف دیدگاه
پژوهشگران کنونی ، با استرآباد (گرگان کنونی ) فرق دارد
گفتیم که زادرکراتا، یونانی شده ی ساری است؛ پس به احتمال ، نام ساری، زاریاگرد بود که معنی زردآباد را
زیرا گرد (سیاوشگرد) و (داراب گرد) مثل کلای مازندرانی میرساند
( داراب کلا، رستم کلا) معنی آبادی و شهر را میرساند. دادههای تاریخی نیز با این واقعیت هم خوانی دارند.
آریان میگوید: «اسکندر وقتی به گرگان میرفت ، قشون خود را سه قسمت کرد:
قسمنی
را که از همه زیاد تر و سبک اسلحه بود، با خود برداشت . قسمت دیگر را با
کراتر به مملکت تپوری ها فرستاد و قسمت سوم به سرداری اریگیوس مامور بود
با باروبنه از عقب اسکندر حرکت کند.
پس از این که اسکندر از معابر گذشته
وارد گرگان شد، به طرف زادراکرتا رفت.در این جا کراتر به او رسید و
اتفرارات ، والی تپورستان و نمایندگان یونانیهای اجیر شده هم با اینها
آمده بودند. اسکندر، والی تپورستان را به ایالت خود ابقا داشت»
مسیر جغرافیایی اسکندر و کراتر به احتمال چنین بود:
با عبور از همدان به ری رسیدند و شاهراه پارت – مد
را ادامه دادند. در ابتدای سمنان کنونی از هم جدا شدند. به روایت تاریخ
نویسان یونان و رم باستان ، اسکندر از صحرایی عبور کرد که زراعت نمیشد. پس
لشکریان اسکندر از کنارهی کویر به سوی دامغان کنونی تاختند. ابتدا به
عقب ماندههای لشکر بسوس، والی باختر رسیدند – بعد، در کنار چشمهای با
دارا روبهرو شدند که به دست نیرو های خودی، چندین زخم برداشته بود در حال
جانکندن بود.پیرنیا می نویسد که مقدو نیها داریوش را «در طرف جنوب شرقی
سفیدکوه که آب ها یش به دهات قومس میریزد، یعنی تقریباً در شمال
حاجیآباد کنونی یافتهاند»
به روایت تاریخ، اسکندر چند روزی در کنار چشمهای پر آب اقامت کرده از راه کوهستان به قلمرو ورگانا (= گرگان- هرکانی) پا گذاشت..
به روایت کنت کورث، مسیر اسکندر پویده از جنگل انبوه بود..
داده
های تاریخی فوق ما را به این واقعیت نزدیک میکنند که اسکندر از دامغان به
طرف چشمه علی کنونی پیچید. در این جا دو راه را می توانست در پیشبگیرد.
هر دو راه از چهار دانگهی هزار جریب می گذرد. نخست راه چشمه علی فولاد
محله کیاسر – ساری که در سدههای پسین نیز یکی از گذرگاههای مهم تپرستان
بود.
کراتر نیز برای رسیدن به منطقهی تپورها دو راه در پیش داشت:
نخست شهمیرزاد- چاشم – گوگلی، یعنی راه هیکو- پریم-
ساری که در گذشته کلید فتح تبررستان و به راه کوهستان معروف بود. و به
گمان اعتماد السلطنه، کراتر از راه نخست خود را به زادراکرتا رساند
اسکندر
با گذر از معابر و گذرگاههای جنگلی به قلمرو گرگانیها رسید .در گذشته
مورخان یونان و رم باستان، بخش شرقی جلگهی ساری را قلمرو گرگانیها
میدانستند- حتی گاه فلمرو تپوریها را نیز به آن می افزودند. راه
چشمهعلی – کیاسر ، یکراست او را به زادکرتا می رساند- و اگر از راه چشمه
علی گلوگاه می گذشت، بایست به سمت چپ میپیچید تا به این شهر می رسید . علت
هجوم و تسخیر زادراکرتا ، نگرانی از سرنوشت کراتر بود که میبایست از
قلمرو تپورها، و در گسترهای از آمل تا سپیدرود (آماروس یونانی) زندگی
میکردند..
وباز در منابع تاریخی میخوانیم که نبر زن ، از توطئه گران علیه داریوش سوم به گرگان گریخته بود، بعد از فتح زادراکرتا و سرکوبی آماردها ، برای شفاعت به نزد اسکندر میآید پس، شهر گرگان هنوز تسخیر نشده بود و اسکندر بعد از فتح زادکرتا و سرکوبی آماردها به شهر گرگان و از آن جا به سمت باختر میرود.
مجموعهی نشانههای فوق به ما کمک میکنند تا شهر زادراکرتا را برابر با ساری و این واژه را، یونانی شدهی زاریاگرد (شهر زرد – طلایی) بدانیم